۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

‫مادر

مادر
..
پدر جسم من سوزنی نوک ، بمادر بداد
‫به پیش اندرم مادرم ، خوان روزی گشاد
‫که خود ‫آنچه خواستی ، ز بهرم نخورد ‫
چو من خواستم ، دهان ، از برایش گشاد
‫.
و یارش که شد ، خواست آن را سپرد
‫برایش تهیه مهم بود ، کلان ، یا که خرد
‫در آن فصل ناجور ، همه با پدر در تلاش
‫بهایش چه بود و کجا، خواسته را خانه برد
‫.
کالبدم برپا شده ، در بطن او تکمیل یافت
‫نامده از برایم ، پوشش پشمی ببافت
‫آنچه را بشنوده بود در ساز من ، نیکو بود ‫
از برایش جستجو کرد و تلاشی ، تا بیافت ‫
‫.
مرا تاب خوردن نبود ، از غذا و خوراک
بخورد و به پا لود ، ساخت آن را ، بپاک
‫بخون اندرونش کشانده ، به بندم ، سپرد
‫زناف بند ، رسیدم غذا ، چهره ام تابناک
.
‫مرا کرد جزوی از جسم خود ، همزمان
‫زنوش و خوراکش نهادی ، همه در میان
‫زخونش مرا خون ، به هر دم ، بدادی هوا‫‫
‫به هر جنبشم در درونش ، شدی شادمان
.
‫تکامل به بخشید ، نهم ماه ، نمود
به ‫هنگام ، ز زهدان ، گفت ، بدرود
‫همی خواستم که مانم ، به آسوده جای
‫نداشتی مرا گریه سود ، که بیرون نمود
‫.
‫به لحن ملایم ، مرا گر یه آرام کرد‫
نوازش نموده ، به لالائیم خواب کرد
‫نیاسود و ناخفت ، تا من ، آسوده دید‫
خود او بنده ، من را چو ارباب کرد
‫.
به نا امنی ام او دو صد ، شور داشت
زخردی که ، گردم بزرگی ، هوایم بداشت
چه سا لها گذ شت ، پور و همسر ، به بر
به ‫مادر ، همی بچه بودم ، تفاوت نداشت
‫‫ 

..
‫سوز
 -- ‫‫17.05.2008

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

تکرار

تکرار
.
زندگی تکرار تکرار است دانی ای رفیق
کوششت باشد که روی آری بیاران شفیق
‫گر ترا همراهی آنان نباشد در توان
پس کتاب را یار شو ، در یائی است عمیق
..
سوز
07.05.2008 15:30