۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

انتخابات


انتخابات
انتخابات " ‫مک که ین ، اوباما "
‫..
بنظر میرسد ، ‫بهترین رویداد
در جریان انتخابات ریاست جمهوری امریکا ،
‫نطق ‫تبریک سناتور " مک که ین " است
که برای پیروزی سناتور اوباما ایراد کرد.
‫در این سخنرانی ، " مک که ین " شخصیت والا و وطن دوستانه ای
نشان داد،
‫‫در شروع سخنرانی اش با اعلام اینکه:
اوباما در انتخابات پیروز شده است ،
طرفداران " مک که ین " ‫ شروع کردند ‫به ،، هو ،، کردن " اوباما " .
بلافاصله " مک که ین " با حالت ‫تحکم آمیز و کمی خشن ،
کف دستهایش را بطرف مردم دراز کرد و آنها را
وادار به سکوت کرد .
‫ پس از آن گفت : " اوباما " رییس جمهور بعدی ، کشوری ست که
" ما هردو " آن را دوست داریم ،
‫و من با تمام قوا آماده هستم ، با او همکاری کنم که در مقابله
با مشکلاتی که در روبرو ‫داریم ، ما را به جلو به بَرد.
‫این پیام یک رهبر مخالف به رقیب انتخاباتی اش بود ،
او نشان میداد که آنچه مورد هدف است ، ‫خدمت به کشوری است
که در آن زندگی می کنند ،
نه برنده شدن شخص خودش یا حزب خودش . ‫او نشان میدهد ، که اگر
من و حزب ما تلاش می کند که ریاست جمهوری را بدست بگیرد ،
بخاطر ‫اینست که ما عقیده داریم که بهتر می توانیم
به این کشور خدمت کنیم .
حالا اگر ‫مردم ما ، شما را برای اداره یه کشورمان ، انتخاب کرده اند .
ما هم در خدمت شما هستیم که با هم ‫به این کشور خدمت ‫کنیم .
از حزب دیگر بودن ، از نژاد دیگر بودن ، از مذهب دیگر بودن ،
‫دلیل ‫آن نمی شود که ما جلوی پای شما سنگ بیاندازیم و
برای انجام کارها مانع تراشی کنیم . ‫
‫این وطن پرستی است ،
این خدمت به وطن است ،
این دوست داشتن وطن است .
..
سوز‫
09.11.2008

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

حقوق بشر

حقوق بشر
‫..
‫روز پر افتخار ، روز کوروش و نامیده شدن آن روز بنام
" کوروش کبیر "
بسی افتخار ومباهات برای هر ایرانی است.
‫چنین فکر بشر دوستانه ای ، چنیین رعایت حال انسان های دیگر ،
‫آزادی دین ومذهب ، آزادی کار ، آزادی محل زندگی ، آزادی انسان ها
‫و منع بردگی ، دستور باینکه کسی حق ندارد ، دیگری را
بزور وادار بکار کند.
‫اینها‫ نشانه های روح بشر دوستانه و انسانی " کوروش کبیر " است .
‫این نوشته ها در منشور کوروش بزرگ آمده است که حدود۱۸۸۲ م.
در بابل عراق پیدا شده و چند سال بعد بزبان امروزی ترجمه شد.

‫در سال ۱۲۱۵ م. مردم انگلستان یا اشراف انگلستان که بنوعی
مردم انگلستان بودند، ‫پادشاهشان را وادار کردند ، مفاد موافقت نامه
ای را برای رعایت حقوق سایرین ‫امضاء کند که از آن زمان ، بعنوان
اولین اعلامیه حقوق بشر نامیده میشد. از ‫حدود هشتصد سال پیش .

‫اینجا تفاوت بین یک پادشاه بسیار والامقام مانند " کوروش کبیر " است ،
که آزادی فردی و اجتماعی به مردم میدهد.
و ‫افرادی از مردم جامعه که پادشاهشان را وادار می کنند که
این آزادی ها را بآنان بدهد و حقوق آنان را رعایت کند.

‫در یکجا ، یک پادشاه با اندیشه و فکر تابناک خود برای مردم ، آزادی
ها یی فردی و اجتماعی ‫مشخص می کند و بحق می توان امروز ،
بعنوان : اولین اعلامیه حقوق بشر ، بآن نام داد .

‫در جای دیگر " مردمی " در یک کشور می خواهند که پادشاه
حقوق مساوی را ، ‫در مورد مردم رعایت کند و او را بامضای ورقه
" آزادی حقوق مردم " وادار می کنند .

بیایید بنام و به یاد ، مردی‫ جهانی " کوروش کبیر " روحیه مردمان
۱۲۱۵ م. انگلیسی را پیدا کنیم ‫و همگی ‫مان ، بخواهیم که :
حقوق انسانی و اجتماعی و حقوق بشر
که ما میخواهیم ، در مورد ما باید رعایت شود .
..
21.10.2008
..
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
فرمان کبیر (به انگلیسی: Magna Carta، تلفظ: مانیا کارتا) که مگنا کارتا نیز نامیده می‌شود، فرمانی است که اختیارات پادشاه انگلستان را محدود می‌کرد.در سال ۱۲۱۵ اشراف انگلستان که از پادشاه به خشم آمده بودند، پادشاه، پرنس جان را وادار کردند تا فرمان کبیر را در ۱۵ ژوئن ۱۲۱۵ امضا کند. در واقع جان انگلستان[۱] از اشراف مالیات زیادی درخواست کرده بود و این فرمان بیان می‌کرد که حتی پادشاه نیز مشمول قانون شده و باید از آن اطاعت کند. اما به مرور زمان، این فرمان به صورت پایه‌ای حقوقی برای همه شهروندان درآمد.

۱۳۸۷ مهر ۱۱, پنجشنبه

پُلو خوری


پُلو خوری
..
نقل قول
...
گا هی صحنه ای در نظرم مجسم میشد که نمیدانستم به چه زمانی تعلق داشت.
.
در طبقه دوم بالکن یک خانه ای ایستاده بودم، از بالا توی حیاط را میدیدم که شلوغ بود،
زنهائی با چادر های خاکستری و تیره رنگ و ریز گل،
توی حیاط داشتند یک کاری میکردند. چادر هاشوونو  را
دوره خودشودن پیچیده بودند، که انتهای دو سر پائین اوونو دور
کمرشون پیچیده و دنباله یه آنرا از جلوی سینه ضربدری به بالا برده و
نوک آنها را پشت گردنشوون گره زده بودند که دستشون آزاد باشه.
از هیاهوی آنها چیزی نفهمیدم، از مادرم که پشت سرم توی اتاق خیاطی میکرد،پرسیدم؟
مامان اینا دارن چیکار میکنند که اینهمه سروصدا میکنند؟
مادرم اومد کنار من توی بالکن و در حالیکه به
پائین توی حیاط نگاه میکرد گفت: اونها دارند پُلو درست میکنند.
پرسیدم؟ مامان مگه پولو خوردن اینهمه شادی و خوشحالی داره؟
او گفت، خوب هفته ای، دو هفته ای یکبار پولو درست میکنند،
برای  ِ اینه که خوشحال هستند.
اصلا ً یادم نمی آید که ما چقدر پولو میخوردیم یا در چه موقع ها.
‫ .
سه چهار سال پیش از مادرم پرسیدم، گفتم مامان یادت میاد؟
ما توی یه خونه ای بودیم، از در کوچه که می آمدیم توو، از راهرو
میگذشتیم و ‫از توویه حیاط رد میشدیم مستقیم میرفتیم روبرو از پله ها
‫بالا میرفتیم ‫و طبقه یه دوم اتاق ما بود، و دوتا سه تا اتاق هم دست چپ
‫ما، در ضلع دیگر مستطیل و بالکن شان بطرف حیاط و بطرف ما بود،
‫و همه یه در و چهار چوب و پنجره های  ِ خونه ها برنگ سبز بودند؟
.
مادرم پرسید چطور هم چین چیزی بیادت می یاد؟
گفتم آخه، پرسیدم اون زنها چرا اینقدر تو حیاط شلوغ کرده اند؟
گفتی اونها دارن پولو درست میکنند.
.
مادرم بحالت یاد آوری، بفکر فرو رفت، کمی سرش را پائین و جلو آورد و
حالت اینو داشت که روی زمین دنبال چیزی میگرده، ولی به چشمهایش که
نگاه میکردی، گویا با چشمهای جستجوگر به عقب سرش رفته بود و از
پستو های فکری یه پشت سرش دنبال چیزی میگشت.
کم کم چشمهایش درشت شد و در حالیکه ابروهایش بحالت سؤالی بالا رفته بود و
همانطورکه صحنه ها را مرور میکرد، با خنده و تعجب پرسید؟ یعنی تو این چیزها یادته؟
‫خنده کنان گفتم، خوب، این هایی که می پرسم، خوب یادمه که می پرسم.
مادرم حالا داشت بمن نگاه میکرد، ابرو هایش را که کمی حالت جدی گرفته بود ‫
کمی تو هم کشیده بود و کنجکاوانه نگاهم میکرد و با حالت تعجب و سؤال گفت،
آخه تو اونموقع حدود دو سالت بود، چطور میتونه یادت باشه؟
.
گفتم خوب شاید چهار پنج سالم بود؟ گفت، نه حدوود دو سال ونیم داشتی که
‫ما از اوون خوونه رفتیم یک جای دیگر.
‫این موضوع مربوط به حدود پنجاه و شش هفت سال پیش میشود.
‫از یادواره های غذائی که از سن ده یازده سالگی ام به بعد است،
میشود گفت ‫ما همیشه برنج با یکنوعی خورشت داشتیم.
اگر یک موقع آبگوشت بود بچه ها ‫میگفتند، اِ... مامان بازهم که آبگوشت داریم.
مادر با اعتراض میگفت بابا، که...ی ‫تا حالا ست که آبگوشت نخوردیم، چی میگین شما ها؟
این موضوع ‫ مربوط به حدود سی و شش هفت سال پیش میشود.
‫یعنی در فاصله یه حدود پانزده بیست سال از خوراک ِ شاهانه بودن پلو، به
‫عادی بودن خوراک پُلو رسیده بودیم. در همه این زمان ها هم، پدرمان
‫همان کارمند اداره بود و اگر حقوقش بالا رفته بود اجناس هم گرانترشده بود.
..
سوز
01.10.2008

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

حق و تو " Veto Right "


‫‫" ‫حق وتو " ناحق است ، رای ملل بر حق است
‫..
‫« " حق وتو " باید از بین برداشته شود و هر قطعنامه و بیانیه در
سازمان ملل " UN " باید با رای اکثریت تایید شود »
‫..
‫چرا پنج کشور از ۱۹۲ کشور حق پیدا کرده اند رای و نظر بقییه
‫کشورهای دیگر را باطل اعلام کنند ( و ِ تو کنند ) ؟
در حقوق بشر گفته شده است :
‫همه انسانها آزاد و برابر هستند و از حقوق مساوی برخوردار هستند.
‫..
‫وقتی اکثریت " نمایندگان مردم ۱۹۲ کشور " در موردی
تصمیم میگیرند ‫و برای انجام شدن یا نشدن چیزی رای میدهند ،
‫یکی از این پنج کشور اجازه ندارد ، نظر و رای اکثریت
‫کشور های دنیا را ملغی و باطل اعلام کند و آنرا بدون اثر بکند.
‫..
‫رای این پنج کشور دارنده یه " حق وتو " هم
مانند رای بقییه کشورها ‫باید دارای
یک اثر و یک وزن از ۱۹۲ رای ، و مثل سایر کشور ‫ها باشد.
‫..
‫حتی اگر چهار کشور دیگر صا حب " حق وتو " هم برای موضوعی با
‫بقییه کشور ها هم رای باشند ، یک " حق وتو " از کشور پنجم میتواند
‫۱۹۱ رای کشور های عضو سازمان ملل را باطل کند.
‫پس این " حق وتو " غیر عادلانه و باطل است و حقوق بقییه ملل را
‫نادیده میگیرد.
‫..
‫این پنج کشور آقای دنیا نیستند و کشور های دیگر هم برده یه این
‫پنج کشور نیستند.
" حق وتو " حق رای و حق برابری ملل دیگر دنیا را نادیده میگیرد
‫و آنرا بی فایده میکند.‫
‫..
‫مردم امریکا نمی توانند باور کنند که حق رای و نظر مردم اروپا ،
‫آسیا یا آفریقا را انکار کنند و نادیده بگیرند و آنرا بی اعتبار بخوانند.
‫همچنین مردم اروپا و آسیا نمیخواهند تصور کنند که نظر و رای مردم
‫امریکا بی اعتبار است و باید آنرا نادیده گرفت.
‫..
پس " حق وتو " با آزادی و برابری و حقوق بشر هماهنگ نیست
‫و‫ باید وجود آن بی اعتبار اعلام شود.
‫..

سوز

 ‫19.08.2008

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

رویدادها

رویدادها
..
رویدادهای گذشته ، هرکدام نگاره یا تصویری از زندگی را
یاد آوری میکنند.
رویداد ها ، تکه هائی از زندگی هستند ، تکه هائی که
زندگی فردی را شامل بوده اند ،
یا تکه هائی از گذر های اجتماعی را نشان میدهند.
آنها گاهی شیرین و گاه ناخوشایند هستند.
..
سوز
15.07.2008

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

‫مادر

مادر
..
پدر جسم من سوزنی نوک ، بمادر بداد
‫به پیش اندرم مادرم ، خوان روزی گشاد
‫که خود ‫آنچه خواستی ، ز بهرم نخورد ‫
چو من خواستم ، دهان ، از برایش گشاد
‫.
و یارش که شد ، خواست آن را سپرد
‫برایش تهیه مهم بود ، کلان ، یا که خرد
‫در آن فصل ناجور ، همه با پدر در تلاش
‫بهایش چه بود و کجا، خواسته را خانه برد
‫.
کالبدم برپا شده ، در بطن او تکمیل یافت
‫نامده از برایم ، پوشش پشمی ببافت
‫آنچه را بشنوده بود در ساز من ، نیکو بود ‫
از برایش جستجو کرد و تلاشی ، تا بیافت ‫
‫.
مرا تاب خوردن نبود ، از غذا و خوراک
بخورد و به پا لود ، ساخت آن را ، بپاک
‫بخون اندرونش کشانده ، به بندم ، سپرد
‫زناف بند ، رسیدم غذا ، چهره ام تابناک
.
‫مرا کرد جزوی از جسم خود ، همزمان
‫زنوش و خوراکش نهادی ، همه در میان
‫زخونش مرا خون ، به هر دم ، بدادی هوا‫‫
‫به هر جنبشم در درونش ، شدی شادمان
.
‫تکامل به بخشید ، نهم ماه ، نمود
به ‫هنگام ، ز زهدان ، گفت ، بدرود
‫همی خواستم که مانم ، به آسوده جای
‫نداشتی مرا گریه سود ، که بیرون نمود
‫.
‫به لحن ملایم ، مرا گر یه آرام کرد‫
نوازش نموده ، به لالائیم خواب کرد
‫نیاسود و ناخفت ، تا من ، آسوده دید‫
خود او بنده ، من را چو ارباب کرد
‫.
به نا امنی ام او دو صد ، شور داشت
زخردی که ، گردم بزرگی ، هوایم بداشت
چه سا لها گذ شت ، پور و همسر ، به بر
به ‫مادر ، همی بچه بودم ، تفاوت نداشت
‫‫ 

..
‫سوز
 -- ‫‫17.05.2008

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

تکرار

تکرار
.
زندگی تکرار تکرار است دانی ای رفیق
کوششت باشد که روی آری بیاران شفیق
‫گر ترا همراهی آنان نباشد در توان
پس کتاب را یار شو ، در یائی است عمیق
..
سوز
07.05.2008 15:30

۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

پوچی

پوچی


نوشته بودی بروم یا بمانم
یه زمانی ، درفکر پوچی یه آمدنم بودم ، به فکر افتادم که بروم ،
ولی دیدم این رفتن ، اینطوری ؟ از آمدن هم پوچ تر بنظر میرسد.
بکجا بروم ؟ لا اقل اینجا امکان تغییر دادن را دا رم . در آنجا که نمیدانم
کجا هست ، و نمیدانم توانم چه خواهد بود ؟
آمدنم از کجا بود ،
بر شاخه یه درخت سیبی ، قسمتی از آن سیب بودم که باغبان برای
باروری و درشت شدن سیبش از علف های پس داده شده یه
گاو مزرعه ، پای آن را کود داده بود. آن کود چه بود ، قسمتی از
علف های مزرعه بود که تخمش را باد از سرزمین های دور و نزدیک
بانجا پروا ز داده بود ، خاک مسکنش شده بود ، و باران رشدش
داده بود.این چمن و علف مزرعه که حالا قسمتی از وجود من شده اند ،
از درون گاو رد شده اند و :
.
قسمتی هم از چمن اندر درون شیر رفت ،،،
بخش دیگر کود نامش ، در پیاز و سیر رفت
قسمتی از من بنام شیر ، کجا رفت و چه کرد ،،،
می بباید قصه ای دیگر بر آن تحریر کرد .
.
آبی که سیب را بارور کرده بود ، در طی یکسالی که ، سیب من ساز ،
بارور شود ، بارانش گاهی از شمال ، گاه از جنوب بدانجا رسید ه بود.
آب باران ، تبخیر جنوب ، از ساحل اروند روود ، از پهنه یه خلیج فارس .
باران شمال ، از سپید روود و خزر بر خاسته ،
اینهمه دشت و دمن را پشت سر بگذاشته.
من کی یم ؟
مجموعه یه خاک وطن ، یا که از محدوده یه بالاتر و پایین ترم؟
.
ابر و آب جسم سیب ، زاده یه تنها دیار ما ، نمی باشد بُنَ ش ،
زاب پهن دریای یه آرام ، اطلس و هندی ، همی باشد درش ،
مام میهن ، بهر ابر ، پر ز باران ، این جهان آبی است ،
کالبدم از گوشه های دیگر و ، از این جهان خاکی است ،
من شدم از خاک و از آب جهان ، چون پایدار ،
می همی کوشم جهان و مردمانش را قرار ،
.
پس به بین ، یک سیب که پدر یا مادر من خورد ، یا قسمتی از
من فعلی، یک قسمت از سیب و چمن قبلی است .
مدتی در شکل من مهمان است
و بعدش در کجا و با چه شکلی ادامه دهد ، نتوانم گفت .
.
نقش سیب ، دی ، مادر و امروز با اسم منش نادی شود ،
مدتی مهمان من ، زان پس که را ، یا بر چه ای نامی شود ،
یا بسان شاخه ای ، در پرده ای ، مستوجب کاری شود ،
آتشی سازد زمستان را شبی ، یا چرخ یک گاری شود ،
.
گردش خود را به بین ، پیکر دگر ، در هر کجای عالمی ،
گاهی اندر شادی یه یک نو عروس ، گاه اندر غذای ماتمی ،
جمله یه گیتی تو را آید ، ترا سازد ، زتو بیرون شود ،
سال باید شاخ خشک ، کز رشد گل ، گلگون شود ،
.
آنچه می بینی تمامش همرهی ، در هر رهی ست ،
تک تک جزء وجودت ، هر یکی از گلشنی ست ،
جمله اعضای وجودت از جهان خاکی است ،
یک دو جزء ذره ات ، دی با کی یو ، فردا کی است ،
.
حال با این مجمع ذرات ، گشتی تو عیان ،
صد بسالی کن تحمل ، ساز جمع خود بیان ،
ساز نیکی پیشه و اندیشه ات را نیک کن ،
نیک گردان گفته ات ، کردار نیکت ، پیشه کن ،
.
چون چنین گل بویه ای ، بر مردمان یاور کنی ،
پوچی یه بودت مبدل ، بر گران گوهر کنی،
پس عزیز جان ، وقت خود مصروف دار ،
از برای یه خدمت مردم ، همی بنمای کار ،
.
در اینجا می بینی که بودنت فایده ای دارد و از وجود تو برای رفع
مشکلات خیلی ها استفاده شده و بودن خودت را مفید می بینی ، کسی
را در تنگنا کمک کرده ای ، دردی را التیام بخشیده ای ،
روح نا آرام ، در بن بست مانده ای را تسکین داده ای ،
روح نا آرام در بن بست مانده ،
شاید پرنده ای محتاج کمک باشد.
وقتی پرنده یه آزاد شده ، پر زده و میرود ،
نشاطی ملایم بصورت تبسمی راضی کننده در وجودت جاری میشود.
من درونی ، من ذاتی ، احساس غرور میکند ، آن منی که درهمه هست ،
آن منی که پیدا و نهان مایل است نشان بدهد که :
این منم که ... این من بودم که .....
و تا زمانی که این رضایت را بدست آورد ، در تلاش است ،
در تکاپو ست ، حتی اگر به رخ دیگران نتواند کشید ، میخواهد لا اقل
بخودش نشان بدهد که توانستم ، و کمی آرام بگیرد .
وقتی این من درون بخود بالید ، آنوقت است که می بینی ،

ماندن ارزش ماندن را دارد،
و رفتن ، فرار، از باور، به مفید بودنت است،
.
فرار از قبول مسئو لیت انجام کاری است ، که فکر میکنی شاید
نتوانی درست انجامش بدهی. این را بدان ، مسلم است ، آنچه کرده ای،
در آن شرایط ، بهترین کاری بوده که انجامش داده ای ، با ملاحظات
گوناگون ، احساسات مختلف ، و شرایط موجود ، پس تصمیم درآن زمان،
بهترین تصمیم بوده است . حال اگر بعدا بنظر می آید که کاش اونکار را
میکردم که اینطور نشود. فکر کن که در آن زمان این دید ، این شرایط ،
این احساس را نداشتی ،
.
پس گذشته را تابلوی ملامت برای خود نکن ،
بلکه آنرا الگوی تصمیم درست گرفتن ، برای آینده ات قرار بده ،
نترس و برو جلو ، به پیش .
.
بنابراین، نماندن و رفتن، فرار از مسئولیت است،
تایید پوچی یه تحمیل شده بتو هست ،
به من درون میخواهی نشان دهی که
فکر نکن هیچ کاری از دستم بر نمی آید ،
و با وجودی که این طور رفتن را نمی پسندی و میدانی که با رفتن ،
عده ای را به ناراحتی و اندوه میکشانی ، و هم خودت و هم اونهایی
که بعد از تو هستند ، از این کار ناراضی خواهند بود ،
.
با اینحال میخواهی قدرت من بودنت را ثابت کنی.
این نمایش قدرت ، نکوهیده ، ناپسند است و مردود است.
.
بمان و نشان بده که ،
ماندن ، جواب روح توانای تو ، به آن پوچی و پوچ نماها ست.
و نشان بده که ،، تو ،، میتوانی ، این بی هدف بودن را ، به ،
با هدف بودن تغییر بدهی.
و این تو هستی که معنی و مفهوم برای بودنت ایجاد کرده ای ،
این تو یی که بودنت برای دیگران خیلی مفید بوده است .
این مفید بودنت را برُ خ اون ،، من ،، بکش.

..
سوز

 22.03.2008 

‫‫ابر یاران

‫‫ابر یاران

‫‫شُر شُر ه آبِ دماوند ، اندکیش ، نیز بُو ود ، ز آب هیرمند ،
‫‫در میان رود اَروند ، غرش آب سپید رود، هو هه ی ارس به لبخند ،
‫‫گوش با پندار میخواهد ، سینه دلدار میخواهد ،
‫‫از گذشته ، از درونِ تلخ تاریخ ، داستان های پر از ، افکار میخواهد ،
‫‫ابرِ بالا ، آبه پائین ، لحظه یه دیدار میخواهد ،‫
‫‫گرمی یه روزش ، و ِ را از سیستان پرواز داده ،
‫‫دیگری از زابلستان ، چون بخاری ، که ی ، ورا بر باد داده ،
‫‫وان دگر از کامیاران ، یا که از کهسار گیلان ،
‫‫سردسیر و یا ز ماهان ، یا زدشت چال داران ،
‫‫با ‫پَر‌‌‌ ِ باد ، از میان کوهساران ، جمله را پرواز داده ،
چون ز سردی یه هوا با هم شده ، همراه گشتند ،
دوستان را درمیان آن مکان هم زیر و رو، در آب گشتند ،
‫‫آن بخاران گشته آب ، در سرازیر یه کوه ، جاری شدند ،
در پس هر برگ و سنگ ، پرسان ز ، دی ، یاری شدند ،
‫‫تا که یار ، بستر رود فلان ، یا بند شاید ، ‫
‫‫یا در این آبگیر و ، یا ، سد د د‌ِزَش د یدار باید ، ‫
‫‫گشته همراه یکی یو ، رود چالو سش ، گذر بود ، ‫
همره پیشین ، پل زاینده رودش ، در سفر بود ، ‫
.
گردش آب و ، بخار ، ابر و زان پس ، یخ شدن ، ‫
بعد از آن ، چون اشک ، از شاخ و به سنگ جاری شدن ، ‫
‫داستانه گردش و ، سیر و سکون ‫، آب باشد ،
گرچه در خشک شاخه ای هم ، اندکی در خواب باشد ،
‫‫داستان ها دارد این ، آبه سخن گویِ گذر ‫، کن ، ‫
‫‫نکته ها بینی در آن ، گوشش بده ، قدری نظر کن ،
.
‫‫از دو یار آب رود ، یک ، آبرو ئی ، بر راست رفته ، ‫
در کنار گندمی خاکش نهان ، چون ، خواب رفته ، ‫
‫‫گندمه خفته ، ز جوش خاکِ خشک و آب تر ، بیداآ ر ، گردد ، ‫
شد ، چو یارش ، خاک و آب ، دستی زده بر پای ، گردد ،
‫‫جوی چپ ، یار دگر را ، میکشد ، در باغ جاری ، ‫
میدهد ، بر تاک و گل ، برمیوه و در کار ، یاری ، ‫
‫آبها یند عاشق و بر عاشقان ، چون را ز د ا ری ، ‫
‫پو ششند و ، یاورند و میکنند ، هر روز کاری ، ‫
.
‫‫یک زمان ، آرش ، کنار چشمه ای ، تیری بدر کرد ، ‫
‫ابرهای پوچ و پُر ، و ز ، آب باران را ، گذر کرد ، ‫
‫‫ابر ها ، تیر‌‌‌‌ ِ‌‌‌‌ ‌‌‌، عاشقه مهر وطن را ، یار دادند ، ‫
تیر عشق را ، از دوش خود بر دیگری هم ، باز دادند ، ‫
این به آن ، بر کول خود ، تیر گذ ر ، پرواز ، دادند ،
‫ابر ها ، تیر را ، رو ، رو ، کنان ، با هلهله ، آواز دادند ، ‫‫
.
همرهی از آب آموز ، همدلی ، اندر جهان بین ، ‫
‫بهر زایش ، بهر رویش ، نقش او هم ، در میان بین ، ‫
.
آبرا ، عشق میهن ، عشق دیدار هم و هم خانگی ست ، ‫
رود وکوه و خاک و دشت ، ابر را ، در هیچ جا ، بیگانه نیست.

..
‫‫ابر یاران
سوز 
 ۰۷،۳۰−۰۱−۲۰۰۸

آزادی از دید فلسفی و سیاسی

آزادی از دید فلسفی و سیاسی

آزادی : ‫‫امکان گرفتن تصمیم و انتخاب چیزی ، بدون فشار برای گز یدن
آن از امکانات موجود ، ‫بعنوان آزادی تعریف شده است.
( اختیار فرد به استفاده ی بدون فشار یکی از امکانات ، از بین شرایط
موجود و تصمیم به انتخاب آن )
‫آزادی به : ( آزادی مثبت ) استفاده از موقعیت ها و توسعه امکانات
و توانائی ها .
‫آزادی از : ( آزادی منفی ) امکانی یا حالتی که کس دیگری آن حالت
و موقعیت را مزاحم و مانع نباشد. ‫ ( آزادی از تحت فشار بودن ) .
‫آزادی عقیده : آزادی گفتار و سخن ، ابراز عقیده ، گسترش و توسعه
ایده وعقیده ، در کلام ، نوشته ، ‫عکس و هم چنین استفاده از تمام
امکانات موجود برای انتقال آن بدیگران.
آ‫زادی فردی و انسانی : در سال ۱۷۸۹ در فرانسه ، توضیح حقوق
انسانی و فردی بعنوان یکی از متون اصلی دموکراسی‫ و آزادی اعلام شد.
کوروش بزرگ ، در بیش از ۲۵۴۷ سال پیش آزادی : مذهب ، کار ،
زبان ، محل اقامت و محل پرستش را اعلام کرد ، بردگان را آزاد کرد
و مقرر کرد :
هیچکس حق ندارد ، کارگری را بزور یا بدون مزد بکار گمارد.
‫‫کووروش بزرگ ، اجازه داد مردم پرستشگاه های خود را تعمیر کنند
و به روش و با مراسم خود خدا را به پرستند.‫
..
سوز

 17.03.2008

وبلاگ Weblog

وبلاگ

..

به پیری جوان شد ز گفتار او -
روانم ،، نشاید شدن با وی ام ، روبرو
‫‫ستوده مرا و همین صفحه ام -
سرود و نوشتی ، که بر کرده ام
.
چو شعر و سروده ، زمن دیده ای -
جوانم ، تو پندار چو خو د ، کرده ای
‫‫مرا داده لینکی ، که پیدا کنم -
به سبکش ورا ، وب ، تماشا کنم
.
‫‫بدین سان جوانان کنند ، صفحه رو -
مرا صفحه دیدی ، ندیدست رو
‫‫به وب سازی اش ، بُد ، نوین ایده ها -
گرافیک و فورم و فراوان ، ادا
.
‫‫تو را دخت زیبا ، هنوز، سال هست -
مرا ، سال دیگر ، نوازد به شصت
‫‫و لیکن جوان است ، چو اندیشه ام -
شبان وب نویسی ، شده پیشه ام
.
به پندار و افکار ، دارم اندر، بسی -
بسال و زمانه به آخر ، نمانده بسی
نوشتن به سایت و، بلاگ است، غنیم -
بگرما، نه باد است، خوش آید نسیم
.
‫‫نوشتن بُده کار من، از زمانی، جوان -
به تکثیر و گستر، نبوده توان، آن زمان
‫نمایم به وب بر ، نوشته عیان -
که خوانند و دانند ، دیگر کسان
.
‫‫که روح من از ، خاک ایران بود -
توانم ، ز شور آفرینان بود
‫‫بسان بزرگ مرد والای توس -
بدارم دلی پر ، ز آلام روز
.
‫‫که جُورست ، بزرگان ملل را ، مدار -
ربودند ز بوم و ز مردم ، ز کشور قرار
‫ستا نندمان ، کان و نفت و جوان -
به مردان دولت هم و ، انفیان
.
‫به انکار والا تباران این مرز و بوم -
ز خارج بکو شند و خائن ، همی اندرون
‫بسازند همین خوار ، پیشین من -
که شاید کنند ، خویش ، هم پیش من
.
‫‫چه اندک نگاشت ، اصل و ایمان من -
نه پرورد چو کوروش ، ‫جز ایران من
‫‫ندارد جهان چون ، فریدون و جمشید کی -
نیارد زدود ، فخر پیشین ، ز وی
.
‫‫بفردوسی و حافظ و سعدی اندر جهان-
نبُد دست یازی ، کس ، اندر توان
..
سوز
 ۰۶،۰۳،۲۰۰۸ −−  ‫‫ 06.03.2008 

کوشش

کوشش
‫..
مبادا ز پویش ، هراسان شوی -
ز ر أی دگر گو ، پشیمان شوی
بد اندیشه را ، کرده ات باطل است -
تلاشت همه ، سست و بیحاصل است
.
بکوشش بکن ، کار خود را تمام -
نشان ها ز سعی تو گیرند ، نام
‫سر انجام کارها ، بسان نبرد -
به اندیشه است ، همت و ، کار کرد
.
به پوی و بخواه و بگوی و بکن -
تلاش و تحمل ،سه نیک ، پیشه کن
‫به پندار و گفتار و کردار نیک -
شوی با خبان، در همه جا شریک (خوبان)
.
‫به پندار هماره ، به نیکو بکوش -
که نیکو بگیرد ، بدی را ، چو گوش
‫به پندار نیکت شود ، کرده نیک -
که پندار باشد ،عمل را ، شر یک
.
‫چو کردار تو ، نیک و ارزنده شد -
زبان هم بدان کرد نیک ، بنده شد
‫به گفتار نیکت ، روان شاد شد -
دلت نرم گشت و ، رُخت باز شد
..
‫سوز

‫۲۴ آذر ۱۳۸۶ - 15.12.2007